پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
پاساژ الماس هروی
نوشته شده در جمعه 18 تير 1395
بازدید : 115
نویسنده : .

بچه ها کی پاساژ الماس هروی رو میشناسه؟ما امروز رفته بودیم اونجا دوطبقه اش شهربازی داره رفتیم شهربازیش خیلی مزخرف بود یه بازی داشت که چهار تا حفره رنگی هست هر کدوم به جایزه میده حفره زرد عروسک پینکی پای میداد(میدونید که پینکی پای کیه!)بعد ما سه بار امتحان کردیم هر سه بار نشونه گیریم درست بود ولی باید یه ذزه سمت چپ میرفتم سمت چپش کار نمی کرد به اقاهه گفتیم گفت دستگاه خرابه!منم تو دلم گفتم(خب مرده شور زودتر می گفتی!)هر بار هم دوهزار تومن می گرفت ازمون!شش هزار تومن الکی حروم شد! من پینکی پای میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!از اون دستگاه ها هست که یه چنگک داره که عروسک میگیره از اونا هم داشت دوبار زدم اونم هی نمی گرفت هنوز نزدیک عروسکه نشده میومد بالا ناهار رو هم از اونجا خوردیم.به دستور من پیتزا گرفتیم پیتزاهاش خیلی خوب بود!فقط پیتزاش چسبید!اینو گفتم اگه گذرتون افتاد اونجا نرین شهربازیش مزخرفه!




نقاشی جدید
نوشته شده در جمعه 18 تير 1395
بازدید : 181
نویسنده : .

همین الان کشیدمش. حداقل چشمش یکم خوب شده!خودمما!

http://s7.picofile.com/file/8258972218/venusdo.png




لبخند یک فرشته
نوشته شده در جمعه 18 تير 1395
بازدید : 64
نویسنده : .

بچه ها تازگیا یه کتاب نوشتم همینطوری الکی!اسم کتابم (لبخند یک فرشته)ست. از این کتابهاست که تو هر صفحه اش یه جور نوشته کوتاه هست .نوشته ها ی کتابمو خودم گفتم.برای هر کدوم از مطلب هاش یه اسم گذاشتم.لبخند یک فرشته هم اسم یکی از مطلب هاشه که چون از این مطلبش بیشتر از همش خوشم اومد اسم کتابمو به نام اون مطلب کردم.گفتم بزارمش تا شاید خوشتون بیاد واسش یه نقاشی سونیکی هم کشیدم!مطلبش پایین عکسه

http://s3.img7.ir/10iJc.png

 
لبخند یک فرشته
 
شبی در آسمان گردش می کردم
 چشمم به فرشته ی زیبایی افتاد که روی
ستاره ای نشسته بود,بال های کوچک و سپیدش را گشوده بود
و به چهره ی پرمهر ماه لبخند می زد.بی اختیار جلو رفتم و دستم را به
بال های ظریفش زدم.ناگهان فرشته تبدیل به ذراتی از نور شد و در آسمان
پخش شد....هراسان به زمین بازگشتم...شب بعد دوباره به آسمان رفتم
دوباره همان فرشته را دیدم که روی ابر سیاهی نشسته بود و با چشم های اشک آلود,
به بال شکسته اش نگاه می کرد...تا آمدم حرفی بزنم یکباره خود را در زمین دیدم
با خود فکر کردم:آیا آن فرشته کوچک,دوباره بال های سپیدش را خواهد گشود و به نور ماه لبخند خواهد زد؟...



چالش سونیکی
نوشته شده در جمعه 18 تير 1395
بازدید : 144
نویسنده : .

سلام.خخخخخخخخخ دیدم همتون گذاشتید گفتم منم بزارم!ادومه

بعضیاشونو که علامت ستاره پیشش گذاشتم شما هم باید جواب بدید البته غیر اونایی که تو وبشون هست

اونایی هم که ستاره نداره که هیچی فقط سوال و جوابای خودمه علامت بعلاوه هم جواب سواله




سفارش
نوشته شده در چهار شنبه 9 تير 1395
بازدید : 53
نویسنده : .

دیاموند اینم عکس سفارشم فقط پسر نکش خودمو بکش یعنی دخترش کن خوب؟

لباسش هم همین باشه با همین زخم ها پارگی ها و رنگ لباسش هم سفید یاشه فقط یادت نره خون من سیاهه یه وقت قرمز نکشیا؟

آها یه چیزی موهاش اومده باشه جلوی اون چشمش که بستس یعنی معلوم نباشه حالت موهاش همین باشه ولی پشت موهاشو باید بلند بکشی میدونی که نه؟و جلوی موهاش رو همینی که تو عکسه بکش ولی یه تیکه برای قسمتی که جلوی چشمشه اضافه کن




سلام
نوشته شده در دو شنبه 7 تير 1395
بازدید : 50
نویسنده : .

هووووووف سلام بچوک ها بعد از میلیون ها سال بازگشته ام!

والبته بسیار عصبانی می باشم....

البته دلیلش خصوصی می باشد.....مسخره هم عمته




محل زندگی
نوشته شده در شنبه 29 خرداد 1395
بازدید : 62
نویسنده : .

بچه ها شخصیت من اینجا زندگی میکنه.اینجا یه جایی نزدیک به سیاره ی زمینه




شعر
نوشته شده در جمعه 28 خرداد 1395
بازدید : 75
نویسنده : .

بچه ها یه شعر سرودم!شعرشو به فارسی گفتم بعد تو دیکشنری گوگل اینگلیسیش کردم.این شعر مال داستانمه که ونوس رو میبینن ولی ازش نمی ترسن.البته شعرش مثل شعر کارتون هاست یعنی قافیه نداره!

به فارسی:

اگه من یه روح هستم پس چرا اینقدر حس بدی دارم...

من به اندازه ی یه روح ترسناک هستم ولی حتی این هم کافی نیست...

یه مشکل یا یه چیز ناهموار درون من هست...

من فکر می کردم روح ها ترسناک و غیر قابل دیدن هستن...

ولی حالا حس میکنم همه میتونن منوببینن و از من ترسی ندارن..

شاید نتونی باور کنی...

که من از همون اول هم می خواستم کس دیگه ای باشم....

هنوز نمیتونم بفهمم..

دیگه چیکار باید بکنم نا همون کسی که میخوام باشم...

تموم این مدت بهم گفتن چیکار کنم و چی بگم...

هیچکس بهم راه بهتری نشون نداد...

و حالا حس میکنم... باختم نمیدونم چیکار کنم...

حتی زمین هم داره فرو میره و من دارم میفتم توش...

شاید نتونی باور کنی...

که من همیشه آرزو میکردم کس دیگه ای باشم...

هنوز نمیتونم بفهمم...

چیکار باید بکنم تا بتونم همون کسی که میخوام باشم...

انگلیسی:

If I am a soul, why so I feel bad ..

. I'm scary as a ghost, but even that is not enough ...

There is a problem or something inside of me ...

I thought I was rough and scary ghosts are invisible ...

but now But right from the start I wanted to be someone else ...

. but fate chose me something else ...

maybe I can become someone else ...

Over this period, the rest of me telling you what to do and what to say

... even ground




یوهوووووووووو
نوشته شده در جمعه 28 خرداد 1395
بازدید : 72
نویسنده : .

سلام....آخیش بالاخره این کامپیوتر زبون نفهم ما درست گردید و من دوباره میتونم عکس بزارم هوراااااااا

راستی این شخصیتمه موقعی که به زندگی گفت بای بای و مرد....

 

 




عکس شخصیتم
نوشته شده در پنج شنبه 27 خرداد 1395
بازدید : 64
نویسنده : .

خخخخخخخخخخ دیروز بیوگرافیشو گذاشتم عکسشو یادم رفت http://mohebin400.ir/upload/v/venus15-vanderdark/image/postsimage/venus15-vanderdark-149.jpg